سفربه نوشهر
دردونه مامانی من و بابایی و شما یه سفر سه روزه به نوشهرداشتیم و حسابی بهمون خوش گذشت شما با دیدن دریا کلی ذوق کردی و جیغ میزدی وای دیا میگفتی دیا خلی بزگه یعنی دریا خیلی بزرگه رفتی یکمم آب بازی کردی البته فقط پاهاتو میزدی به آب وقتی موج میومد خوشت میومد تو ویلامونم که بودیم شما همش تو بالکن بودی و دریا رو تماشا میکردی دوست داشتن ساده است، باورکردنش سخت تو ساده باور کن که من سخت دوستت دارم ...
نویسنده :
romina
2:18